مقدمه:

 به طور کلی منظور از سمیع و بصیر بودن خداوند ، صفات الهی عین ذات خداوند است و از جسم و ماده منزّه و بی نیاز می باشند.

امّا اگر ما صفات الهی را جدای از ذاتش بدانیم و یا برای بصیر و سمیع بودن خداوند عضو یا ابزار و آلاتی مادی ـ همانند انسان ـ فرض کنیم، خداوند را محتاج و نیازمند به آن دانسته ایم و مشرک شده ایم.
 

در این مقاله به چرایی  سمیع و بصیر بودن خداوند به صورت اجمالی و تفضیلی پاسخ می دهیم .این بحث از قدیم مورد ناقشه قرار گرفته است.

پاسخ اچمالی مفهوم سمیع و بصیر بودن خداوند

پاسخ اجمالی به معنای سمیع و بصیر بودن خداوند صفات الهی عین ذات خداوند است و از جسم و ماده منزّه و بی نیاز می باشند.
 

محققین بر این عقیده اند که سمیع و بصیر بودن خداوند، چیزى جز علم و آگاهى او نسبت به «اصوات» و «مبصرات» یعنى «موجودات دیدنى» نیست، البته این دو واژه از آنجا که در آغاز براى قوه شنوائى و بینائى ما وضع شده، همیشه  «گوش» و «چشم» را به ذهن می‌آورد.

ولى واضح است که این الفاظ هنگامى که در مورد خداوند به کار مى روند، از مفاهیم جسمانى و آلات و ادوات، مجرد و برهنه مى شوند. زیرا ذات پاک او بالاتر از جسم و جسمانیت بوده و با دلیل عقلی نیز چنین چیزی قابل اثبات است.

البته این یک معنى مجازى نیست، و اگر هم آن را مجاز بنامیم مجاز بالاتر از معنى حقیقى است. زیرا او چنان احاطه و آگاهى به اصوات و مناظر دارد، و چنان همه این امور نزد او حاضرند که از هر گونه شنوائى و بینائى برتر و بالاتر است.

از همین جاست که خداوند در دعا‌ها به عنوان «اسمع السّامعین» یعنی از همه شنوندگان شنوده تر، و «ابصر الناظرین»  یعنی از همه بینندگان بیناتر توصیف شده است. [۱]

ولى در میان جمعى از قدماى متکلمین این عقیده وجود داشته که اوصاف «سمیع» و «بصیر» غیر از صفت «علم» است.

این عدّه ناچارند صفت «سمیع» و «بصیر» را زائد بر ذات خدا بدانند، و قائل به تعدد اوصاف ازلى* باشند که این نوعى شرک است و گرنه سمیع و بصیر بودن خداوند چیزى جز عالم بودن او به اصوات و منظره‌ها نمى تواند باشد. [۲]

در بحار الأنوار از قول امام صادق (علیه السلام) آمده است که شخصى خدمت ایشان عرض کرد: مردى از دوستان شما اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى گوید:

خداوند متعال همواره سمیع بوده به وسیله گوش، و بصیر بوده به کمک چشم! و عالم بوده به وسیله علم (زائد بر ذات) و قادر بوده، به قدرت (زائد بر ذات).

امام خشمگین شد و فرمود:«مَنْ قالَ ذلِکَ وَ دانَ بِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ، وَ لَیْسَ مِنْ وِلایَتِنا عَلَى شَىء، اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالَى ذاتٌ عَلاّمَةٌ سَمیعَةٌ بَصیرَةٌ قادِرَةٌ».

کسى که این سخن را بگوید و به آن عقیده داشته باشد، مشرک است و بهره اى از ولایت ما ندارد، خداوند متعال ذاتى است عین عالِم و سمیع و بصیر و قادر (و این صفات زائد بر ذات او نیست.) [۴] و [۳]


جواب تفصیلی در مفهوم سمیع و بصیر بودن خداوند

«بصیر» در قرآن پنجاه و یک بار وارد شده و در چهل و سه مورد به عنوان وصف خدا آمده است،

«سمیع» چهل و هفت بار آمده و جز در یک مورد، در چهل و شش مورد صفت خدا قرار گرفته است. آن مورد استثناء عبارت است از:

«.. فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصیراً» [۵]ما انسان را شنوا و بینا قرار دادیم.

بینایى و شنوایى از بزرگترین ابزار شناخت و نافع‌ترین آن‌ها هستند. از میان حواس پنجگانه ظاهرى، این دو حس بیشتر  از سایر حواس، باعث ارتباط انسان با جهان خارج می‌شود و به همین جهت نسبت به دیگر حواس از ارزش بالایى برخوردارند.

خدا نیز با این دو صفت توصیف شده و از اطلاق الفاظ دیگر حواس مانند شام (بویا)، ذائق (چشنده)، لامس (لمس کننده) خوددارى شده است.

در حالى که ملاک اطلاق آن دو (بصیر و سمیع) در دیگر اسماء حواس موجود است و اگر ملاک سمیع و بصیر بودن خداوند، حضور مبصرات (موجودات دیدنی) و مسموعات (شنیدنی‌ها) نزد خدا باشد.

همین معنا نیز در بوییدنى‌ها و چشیدنى‌ها و ملموسات (چیز‌هایی که لمس می‌شوند) موجود است. اما علت این تبعیض این است که بصر و سمع، از شرافت و ارزش بیشترى برخوردارند.



معنى «بصیر» بودن خداوند

بصیر در مورد خدا به دو ملاک به کار مى رود:

حضور دیدنى‌ها نزد خدا، این موقعى است که با سمیع همراه باشد، چنان که مى فرماید:«.. إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً» [۶]خدا شما را به وسیله آن (دستور رفتار به عدل) چه نیکو پندتان مى دهد، حقّاً که خدا شنوا و بینا است.

علم به جزئیات وخصوصیات اشیا و این در موقعى است که با حرف (با) همراه باشد، چنان که مى فرماید:«.. وَ کَفى بِرَبِّکَ بِذنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً» [۷]کافى است که خدا نسبت به گناه بندگان خود دانا و بینا است.

همچنین مى فرماید:«.. وَ کانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً» [۸]خدا به آنچه که انجام مى دهید بینا است.

ونیز مى فرماید:«.. ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنّهُ بِکُلِّ شَىْء بَصِیرٌ» [۹]این پرندگان را در آسمان جز خداى رحمان نگه نمى دارد، او نسبت به همه چیز بینا است.

متعلق بینایى در این آیات مختلف است، گاهى «همه چیز»، گاهى «بندگان» و در مرحله سوم «اعمال انسان ها» و گاهى «گناهان آنان» مى باشد.

گروهى از مفسران بصیر را فقط به حضور مبصرات (موجودات دیدنی) نزد خدا تفسیر کرده اند و این معنا در مورد اشیاء قابل رؤیت درست است.

اما گاهى در مواردى به کار رفته که قابل رؤیت نیستند، مانند «ذنوب»، زیرا بسیارى از گناهان قابل رؤیت نیست، طبعاً در این جا باید مقصود از «بصیر» آگاهى از جزئیات باشد و شاهد آن این است:

آن گاه که ذنوب را متعلق بصیر قرار مى دهد، لفظ خبیر را با آن همراه مى سازد، چنان که مى فرماید:«بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصِیراً»

و شاید هدف آیات این است که خدا نسبت به آنچه که در جهان هستى مى گذرد، علم تفصیلى دارد نه علم اجمالى و تمام آنچه که در آشکار و پنهان است از قلمرو علم خدا بیرون نیست.

از این بیان روشن مى گردد نظریه کسانى که منکر تعلق علم خدا به جزئیات مى باشند، به بهانه آن که مستلزم تغییر در ذات است، با ظاهر این آیات سازگار نیست؛ و شاید به خاطر این که لفظ «بصیر» در لغت عرب متضمن معنى دقت و موشکافى است.
 
قرآن آن را در موارد یاد شده در زیر به کار مى برد:۱- آشنایى به خصوصیات نفس، «بَلِ الإِنْسَانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» [۱۰]«انسان به خصوصیات ذات خود آگاه است.» و مقصود از خصوصیات، روحیات نیک و بد، و تمایلات زیبا و زشت است.

۲- رموز پنهان در جهان، چنان که از زبان سامرى چنین نقل مى کند: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ...» [۱۱]«دیدم من آنچه را آنان ندیدند.»


 

معنی «سمیع» بودن خداوند

«سمیع» در قرآن به ظاهر در دو معنى به کار رفته است: حضور مسموعات نزد خدا، و این معنا بیشترین سهم را در استعمال دارد.

 به معنى (مجیب) چنان که مى فرماید: «.. سَمِیعُ الدُّعَاء» [۱۲]حقیقت این است که سمیع یک معنا بیشتر ندارد و آن شنیدن است و خداوند  در هر حال، دعاى بندگان را مى شنود. ولى گاهى مقرون به اجابت هست و گاهى نیست، وجمله (سَمِیعُ الدُّعاء)،

جامع بین این دو معنا است. اگر فرض کنیم که مقصود از سمیع الدعاء، مجیب الدعاء است، این خصوصیت از لفظ استفاده نمى شود، بلکه از قرائن خارجى به دست مى آید.

خداوند بینا و شنواست اما نه به طریق فیزیکی

بر همگان روشن است عمل بینایى در انسان یا یک جاندار، به وسیله یک رشته عملیات فیزیکى تحقق مى‌پذیرد.  اما از نظر عقلی می‌توان ثابت کرد که سمیع و بصیر بودن خداوند و یا همان شنیدن و دیدن خدا از این طریق غیرممکن بوده و او مانند انسان‌ها نیست.

باید توجه داشت که هدف از بینایى جز آگاهى از دیدنى‌ها و همچنین هدف از شنوایى جز آگاهى از امواج صوتى، چیز دیگرى نیست. هرگاه خود این نتیجه، بدون یک رشته ادوات، و ابزار، یا فعالیتهاى فیزیکى صورت پذیرد، در چنین صورتی حقیقت بینا بودن و شنوا بودن را دارا خواهد بود.

آیات قرآن بیش از این را ثابت نمى‌کند که خدا بینا و شنوا است، و امّا این که خصوصیات موجودات امکانى مثل انسان را داراست، هرگز بر آن دلالت ندارد.

از آن جا که همه عوالم امکانى نزد خدا حاضر است، قهراً مبصرات و مسموعات نیز نزد او حاضر خواهند بود. از این جهت بسیارى از محقّقین این دو وصف را از شعب علم خدا به جزئیات گرفته اند.

و واقعیت علم را جز حضور معلوم نزد عالم چیز دیگرى ندانسته‌اند؛ و اگر برخى از متکلمین گفته اند: شنوایى خدا به علم به مسموعات بازگشت مى‌کند، گفتار صحیحى است و مسلماً حضور موجودات نزد خدا بالاتر از حضور موجودات نزد انسان از طریق صور ذهنى است.

فرقۀ اشاعره، سمیع و بصیر بودن خداوند را به همان معنایى که در انسان به کار مى‌رود تفسیر مى‌کنند، ولى براى پرهیز از برچسب تجسیم، فوراً کلمه «بدون کیفیت» را به کار مى برند. ولی ضمیمه کردن این کلمه دردى را دوا نمى کند.


روایاتى از پیشوایان معصوم درباره سمیع و بصیر بودن خداوند

امیر مؤمنان امام علی (علیه السلام) مى فرماید: «خدا بصیر است نه از طریق به کار بردن ادوات حسى، و مشاهِد است نه از طریق تماس خارجى» [۱۳]

در جای دیگری مى فرماید: «مى شنود نه از راه شکافتن امواج هوا و دستگاه شنوایى» [۱۴]هچنین مى فرماید: «خدا بصیر است، ولى هرگز به دستگاه بینایى توصیف نمى شود» [۱۵]

جامع‌ترین سخن، کلامى است که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:«سمیعٌ بصیرٌ، سمیعٌ بلا حاجةٍ، و بصیرٌ بلا آلةٍ، بل یَسمَعُ بِنفسهِ و یُبصِرُ بِنفسهِ» [۱۶]

یعنى: «خدا شنوا و بینا است، شنوا است بدون دستگاه شنوایى، و بینا است بدون ادوات حسى، بلکه بالذات مى شنود و مى بیند». [۱۷]

علت قرار نگرفتن حس بصری و سمعی در کنار سایر قوای حسی برخی به این نکته توجه کرده‌اند که بصر و سمع (مبدأ وصف بصیر و سمیع) در کنار سایر قوای حسی ( لامسه ، ذائقه ، شامه ) که در مرتبه بدن هستند، قرار نگرفته و هم سنخ آن‌ها به شمار نمی‌آید تا اثبات آن مستلزم نقص در ذات خداوند باشد

. آنچه در شمار قوای حسّی یاد شده قرار دارد و مادی بوده، از مراتب بدن به شمار می‌آید، چشم ( عین ) و گوش ( اذن ) است،

در حالی که بصیر و سمیع به معنای بینا و شنواست؛ نه به معنای دارنده چشم و گوش. البته اطلاق تنها دو وصف سمیع و بصیر ازاین‌رو نیز می‌تواند باشد که آنچه در حفظ نظام از اهمیت بیشتری برخوردار است سمیع و بصیر بودن است؛ نه آگاهی بر ملموسات ، چشیدنیها و بوییدنیها . [18]

کاربرد واژه بصیر به معنای بینا
بصیر به معنای بینا [19] از اسما و صفات ایجابی [20]، ذاتی و ازلی خداست. [21] بینایی در موجودات مادی گرچه به واسطه و کمک ابزار و آلت خاص مادی ( چشم ) صورت می‌پذیرد.

اما خداوند به سبب مبرا بودن از احتیاج به اسباب و مواد، بدون ابزار و آلات می‌بیند.

مؤید این مطلب، روایاتی از معصوم (علیه‌السلام) در تبیین سمیع و بصیر با این مضمون است که خداوند می‌بیند؛ نه با ابزار چشم و مانند دیدن مخلوقات، و می‌شنود؛ نه به وسیله گوش و مانند شنیدن آنان. [22]

معانی بصیر از نگاه لغت شناسان
لغت‌شناسان معانی متفاوت دیگری نیز برای آن ذکر کرده‌اند؛ مانند: مبصر و بینا، عالِم و آگاه  و‌ ضریر و نابینا . [23]   

نتیجه:
بینایى و شنوایى ازبزرگترین ابزار شناخت و نافع ترین آنها است و از میان حواس پنجگانه ظاهرى، این دو حس انسان را با خارج بیشتر مربوط مى سازد و به همین جهت نسبت به دیگر حواس از ارزش بالایى برخوردارند .

و خدا نیز با این دو صفت توصیف شده و از اطلاق الفاظ دیگر حواس مانند شام (بویا)، ذائق (چشنده)، لامس(لمس کننده) خوددارى شده است، در حالى که ملاک اطلاق آن دو (بصیر و سمیع) در دیگر اسما، حواس موجود است.

واگر ملاک سمیع و بصیر بودن خدا حضور مبصرات و مسموعات نزد خدا باشد، همین معنا نیز در بوییدنى ها وچشیدنى ها وملموسات موجود است، ولى علت این تبعیض این است که بصر و سمع ، از شرافت و ارزش بیشترى برخوردارند .

پی نوشت:
[۱] در دعائى که ماه رجب در هر روز خوانده مى شود آمده است:  «یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ‏ وَ أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ» رک مفاتیح الجنان، ص۲۵۴
[۲] اشاعره معتقد بودند که هفت صفت خداوند (علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و حیات و تکلّم) قدیم و زائد بر ذات او هستند، و بعضى آن‌ها را به اضافه ذات حق، قدماى ثمانیه (وجودات ازلى هشتگانه) مى نامیدند و  این عقیده  باطل و شرک آلود است.
* در بحث لغوی گفته شد که «ازلی»، به معنای «قدیم» است و قدیم، گاه درباره موجودی به‌کار می‌رود که هستی آن، آغازی ندارد و موجودی همیشگی است و گاه درباره موجودی به‌کار می‌رود که زمان آن، گذشته است.
در احادیث، هر گاه «قدیم» و «ازلی» به ذات خدا و صفات ذاتی او نسبت داده می‌شوند، معنای اوّل، مقصود است و هر گاه به آفریده‌ها و افعال خدا (مانند: نیکی، گذشت و آمرزش) نسبت داده می‌شود، معنای دوم، مراد است. (ویکی پرسش)
[۳] بحارالأنوار، جلد ۴ صفحه ۶۳
[۴] تفسیرپیام قرآن، ج. ۴، ص ۱۱۶
[۵] انسان/۲.
[۶] نساء/۵۸.
[۷] اسراء/۱۷.
[۸] فتح/۲۴.
[۹] ملک/۱۹.
[۱۰] قیامت/۱۴.
[۱۱] طه/۹۶.
[۱۲] آل عمران/۳۸.
[۱۳] نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
[۱۴] همان مدرک، حکمت ۱۸۶.
[۱۵] همان مدرک، خطبه ۱۸۲.
[۱۶] صدوق، توحید، ص ۱۴۴.
[۱۷] منشور جاوید، ج. ۲، ص ۱۶۱ ـ ۱۶۶، اندیشه‌های جاوید، ج. ۱، ص ۳۶.
[۱8]کلمه علیا، ص‌۴۲.
[۱9]. کلمه علیا، ص‌۴۲.
[20].شرح فصوص الحکم، ص‌۴۳‌۴۴.
[21]. الکافی، ج‌۱، ص‌۱۵۹.
[22].بحارالانوار، ج‌۴، ص‌۱۷۶    
[23] شمس العلوم، ج‌۱، ص‌۵۴۲‌، «بصر».

منبع:
https://wikiporsesh.ir/
سایت ستاره
* این مقاله در تاریخ 1401/10/15 بروز رسانی شده است.